امتحان کارشناسی ارشد با همه ی سختی هاش تموم شد و نتیجش هم... میسپریم به خدا
فک کنم وقت بیشتری پیدا کنم بیام اینجا
یه سلامی هم عرض کنیم خدمت:
زندگی جدید، سلااااام
امتحان کارشناسی ارشد با همه ی سختی هاش تموم شد و نتیجش هم... میسپریم به خدا
فک کنم وقت بیشتری پیدا کنم بیام اینجا
یه سلامی هم عرض کنیم خدمت:
زندگی جدید، سلااااام
اگه بشه یکی از آرزوهای علمی من برآورده بشه دوست دارم ...
سخنران یکی از کنفرانس های TED باشم
طبق عادت پس از سوار تاکسی شدن سلام کردم اما راننده جوابی نداد، اولش خیلی ناراحت شدم و بعدش یاد حرف حاج آقای صمدی افتادم که میگفتن سعی کنین مثبت فکر کنین و بگین ذهنش جایی درگیره و حتما متوجه نشده و حتی بهتر فکر کنین بگین داره به حل مشکل یه بنده خدای دیگه فکر میکنه ...
سعی کردم اما هنوز کمی ته دلم ناراحت بودم ... تا اینکه از ماشین پیاده شدم و بعد سه چهار دقیقه متوجه شدم گوشی موبایل رو گم کردم و نمیدونم کجا از جیبم افتاد
تماس گرفتم و دیدم همین بنده ی خدا گوشی رو برداشت و یه آدرسی داد و گفت خودم میارم بهت تحویل میدم که ما رو بیشتر شرمنده کرد و گوشی چندصد هزار تومنی رو صحیح و سالم به ما برگردوند.
هر جایی هست خدا حفظش کنه. چقد پیش خودم شرمنده شدم. درس بزرگی برام بود
چقد زندگی ها شیرین میشه اگه همیشه مثبت فکر کنیم
سلام
میگن ساری شهر بهار نارنجه ... نمیدونم کدوم شهر ایران زندگی میکنین...
اما اینجا عطر و بوی بهار نارنج هر آدمی رو مدهوش میکنه و از دایره ی عقل خارج میکنه
فووووووق العادست . من کل سال رو صبر میکنم تا فروردین و اردیبهشت بشه و سعی میکنم بیشتر بیرون از خونه بگذرونم این ایام رو .
بهتون پیشنهاد میکنم حتما تجربش کنین :-)
هوای امروز شهر خیییییلی جالبه
همزمان توی هوا آفتاب سوزانه
و بارش بارون شدید هم داره ما رو خیس میکنه
یک سری از آدمها هستند که همیشه در نظر دیگران زیبا می آیند ، حتی اول صبح ، حتی آخر شب ! همیشه دلشان میخواهد او هم در بینشان باشد ، حرف که میزند حتی اگر مسئله ی مهمی نباشد همه گوش میشوند برای شنیدنشان ، بچه ها دوستش دارند و بزرگترها همیشه او را با لبخند نگاه میکنند ، همه جا حرف از خوبی اوست ! مثل شیرینی خامه ای میمانند ! آدم از اذیت کردنشان هم لذت میبرد ، از حرص خوردنشان ، ابرو در هم کردنشان .
آدمهایی که عادی تر از همه ی دیگران هستند اما بی اندازه شیرین و دلچسب به نظر می آیند
این آدمها را میشناسید ؟
بریز آب روان اَسماء، ولى آهسته آهسته
به جسم اطهر زهراء، ولى آهسته آهسته
ببین بشکسته پهلویش ، سیه گردیده بازویش
به ریز آب روان رویش ، ولى آهسته آهسته
بُوَد خون جارى اى اسماء هنوز از سینه زهراء
بنالم زین مصیبت ها، ولى آهسته آهسته
حسن اى نور چشمانم ،حسین اى راحت جانم
بیائید اى عزیزانم ،ولى آهسته آهسته
همه خواب و علىّ بیدار، سرش بنهاده بردیوار
بگرید با دل خونبار، ولى آهسته آهسته
روم شب ها سراغ او، به قبر بى چراغ او
بگریم از فراق او، ولى آهسته آهسته
الا ای یار بی همتا، نگار عشق من زهرا
روان گردم به سوی تو، ولی آهسته آهسته