۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

از بهر خودت چه ها همی کرد

گویند کسان که گر بمیری امشب

از بهر خودت چه ها همی کرد

 

باشد به تفاوت اندر این ره

هم شیوه و مسلک و گذرگه

------------------------------------

یکی خواهد دهد بال و پرش را

همی دست و سر و انگشترش را

 

یکی دیگر حزین از بهر مادر

چنین دردی نباشد سهل آخر

 

همو باشد مشوش بهر یاران

که تا محمل نبندند وقت باران

 

به آخر صحبتش سأل وفا بود

همانند شهید و مصطفی بود

 

یکی در فکر جاه و مال و دنیاست

همو عاقل به هر خس جز به عقباست

 

یکی در فکر شادی اندر این شب

که غم خوردن نباشد اندر این تب

 

یکی گوید همی می خسبم امشب

که تا شاید شوم عاری از این تب

 

یکی میخواهد آرامش ز مهتاب

که تا غافل شود از این تب و تاب

 

یکی اندر حریم و بی بضاعت

که تا همراه خود آرد شفاعت

 

یکی دیگر به فکر توبه باشد

همو حرف نبی بشنیده باشد

 

یکی دیگر امید وصل دلدار

تمام روز و شب هست او بیدار

 

چو رند جمع را هست امید

چرا مُذنب ز لطف رب، نومّید

 

اگر خواهی بدانی صحبتم را

سوال و خواهش و حرف دلم را

 

همی می خواهم از رب الهی

همو هست از برایم یار و ساقی

 

به لطف و رحمت و جود مدامش

به بنده پروری، شُکر مقامش

 

همی خواهم سَبَغ در کُل نِعَم را

ز بعد آن همی دفع نِقَم را

 

 

دگر باشم جدا از هر چه غیر است

دهد یاران من آنچه که خیر است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جواد نوری

عزم سفر کرده ام...

از اشعار قدیمی خودم که تو نوشته هام پیداشون کردم smiley

عزم سفر کرده ام، هاجِر از این شهر غریب

کجا کم از بهشت بُود، به لحظه ای اندر قریب

 

 

فراغ یار دیده ام، درد خمار چشیده ام

ار که بگویم شرح حال، فراق من ندیده ام

 

واه چه ها شنیده ام، آه چه ها کشیده ام

نخورده شُرب و بی گناه، وای چه ها نگفته اند

 

من که ندیده روی یار، در آرزو لیل و نهار

کجا بود رسم و قرار، دیدن مه قبل زوال

 

منم به جست و جوی دوست، در این سرا و آن سرا

غافل و بی خبر حزین، در این سرا و آن سرا

 

 

صواب باشد این سخن، مصداق درویشی چو من

باید به بوی دوست بود، فرهاد وار همچو من

 

 

به رنگ و لون و مغتنم، همی ببینم من صنم

کجا به فکر چاره ای، هان که اسیر گشته من

 

 اصنام کنند جلوه گری، گه عشوه و گه دل بری

فارغ از آن بایدش،تا که بباشد سروری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جواد نوری

زندگی یعنی....

زندگی یعنی شاد شدن بقیه با صدای گریه ی تو در کودکی

زندگی یعنی دوران کودکی و دیدن فوتبالیست ها و بعدش هم بری تو کوچه و بخواهی اداشونو در بیاری …

زندگی یعنی قهر کردن هایی که فاصلش تا روز قیامت فقط ۵ دقیقست

زندگی یعنی شوق رفتن به مدرسه و در فکر نوشتن انشای ”در آینده می خواهید چه کاره شوید"

زندگی یعنی دفتر نقاشی فیلی …

زندگی یعنی دفتر ۴۰ برگ جلد سبز رنگی که عکس یه مداد هم روش باشه

زندگی یعنی اینکه یاد بگیری "همه جا به نوبت"

زندگی یعنی تصور پنیر خوردن یک روباه …

زندگی یعنی حس آدم موفقی بودن وقتی که سر صف اسمت جزو بهترین ها باشه و با گرفتن یه لوح و یه بسته مداد رنگی کلی خوشحال شی

زندگی یعنی رسیدن به سن تکلیف و کلی تکلیف

زندگی یعنی آشنایی با خدا

زندگی یعنی دعواهای داخل مدرسه و سوت و هورا کشیدن برای زننده و البته بیچاره خورنده ...

 زندگی یعنی محک زدن خدا در سن نوجوانی

زندگی یعنی فوران و کنترل هیجان در ایام سخت نوجوانی

زندگی یعنی آمادگی کنکور همراه با استرس ها و رویا پردازی ها

زندگی یعنی گوش کردن به برنامه ی رادیویی راه شب با اون تیتراژ اولیه ی فوق العادش

زندگی یعنی دست سرنوشت و اومدن به قوچان

زندگی یعنی بکآپ گرفتن از گذشته و ساختن پارتیشنی جدید برای آینده ای سبز

زندگی یعنی کشیدن نفسی عمیق برای استشمام رایحه ی بهشتیِ نارنج در فصل بهار

زندگی یعنی رانندگی تو جاده های شمال اونم وقتی که سمت راستت دریا باشه و سمت چپت جنگل

زندگی یعنی دریا باشی و بخواهی دلت رو در تماس با اون دریایی کنی

زندگی یعنی دمی را با دوست کنار آتیش نشستن اونم وقتی که هوا پر از مه باشه

زندگی یعنی شرح درد اشتیاق و زمزمه ی خواستن

زندگی یعنی رسیدن به جمله ی "همه یار است و نیست غیر از یار"

زندگی یعنی پیدا کردن یه استاد خوب

زندگی یعنی تحقیق و پژوهش

زندگی یعنی پیدا کردن راه رستگاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جواد نوری